در این مقاله قصد داریم نقاط ضعف و قوت فیلم بعد از رفتن اثر رضا نجاتی را بررسی کنیم. فیلم از طراحــی تولیــد (production design) خوبی برخوردار است، و ظاهر نسبتا چشمگیری دارد. اما ضعفهای معرض و مُهلکش در سناریو موجب شده تا از درون پوچ و توخالی باشد، و مورد اقبال قرار نگیرد. این ضعف انگیزهای شد، تا برای مطالعه فاکتورهای موفقیت فیلمنامه، به سراغ فیلم بعد از رفتن برویم.
چه دلیل قانع کنندهای! همانطور که بیمارانی با علائم حاد و وخیم موارد خوبی برای مهارتآموزی دانشجویان پزشکی بوده، و نیازی به ژرفکاوی عمیق و آزمایشهای پیچیده ندارند، چنین فیلمهایی سوژه خوبی برای علاقهمندان تازه کار سینما هستند، تا به راحتی آنچه را که به صورت تئوری مطالعه کردهاند، بدون آنالیزی پیچیده، تحلیل کنند. پس گاهی لازم است فیلم بد ببینیم تا فیلم خوب را بهتر بشناسیم.
نقطهضعفهای سناریوی فیلم بعد از رفتن
داستان فیلم “بعد از رفتن” از این قرار است: آرش که همسرش چند سال قبل او را ترک گفته و از کشور خارج شده است، در جنوب به همراه پسرش زندگی میکند. جریان فیلم از جایی آغاز میشود که برادرخانم آرش به او خبر میدهد که همسرش به ایران بازگشته است. آرش به دنبال همسرش میرود.
۱. اطلاعات بیارزش
مشکل از اینجا شروع میشود؛ در خلال یافتن وی به اطلاعاتی دست مییابیم که نه معمایی در ذهن ایجاد میکنند و نه دانستنشان جذابیتی برایمان دارد. مثلاً در مییابیم که آرش زن دیگری نیز داشته، که در تصادف مرده است. یا اینکه همسر دوم آرش _ هنگام ترک ناگهانی او _ پولهای آرش را بالا کشیده است.
۲. معمایی واهی
او بالاخره همسرش را مییابد و به این سوال پاسخ داده میشود: (( چرا این کار را کرد؟ )). دلیلش این است که: (( برادرش از او خواسته است؛ برادری که دوست آرش بوده است. )) تمام!
اگر بدانید که برای چنین فیلمنامه فقیری سه سال زمان صرف شده است تعجب میکنید. سناریوی سهساله فیلم با تمام ناتوانیاش سعی میکند معماهایی برای مخاطبش ایجاد کند که به طرز چشمگیری بی مایه و پوچ است. در طول فیلم از رازهایی پرده برداشته میشود که کشف آنها هیچ اهمیتی برایمان ندارد. مثلا در مییابیم که: زن دوم آرش، پیش از ازدواج با او، رحمش را به آرش و همسر اولش اجاره داده بوده است و پس از مرگ همسر اول در تصادف، آن دو تصمیم به ازدواج گرفتهاند. افشای این راز هیچ تاثیر بسزایی در داستان فیلم ندارد.
۳. پیرنگ لاغر و تککلمهای
میتوان گفت که پیرنگ فیلم عبارت است از یک کلمه: یافتن؛ آن هم یافتنی که برایش انگیزهای وجود ندارد. داستان فیلم به همین اندازه لخت و لاغر و بیمایه است.

۴. نقطه قوتی که بینتیجه میماند
شاید تنها نکته مثبت داستان در طراحی رابطه آرش با پدرش نهفته باشد. رابطهای شکرآب، که بهواسطه بازگشت آرش حالت تازهای به خود میگیرد. این پیرنگ از داستان در صورت پرداختی مناسب میتوانست فیلم را نجات دهد. اما افسوس که کشمکشی قوی که بتواند یک دگرگونی را ایجاد کند وجود ندارد؛ از این رو این پیرنگ از فیلم هم مثل سایر آنها ناقص میماند.
۵. حوادثی که بهنمایش درنمیآیند
یک جمله قصار سینمایی میگوید: “وقوع حوادث را بیان نکنید، نشان دهید”. در واقع بزرگترین ضعف داستان در این است که تمام اتفاقات فیلم قبل از زمان حال، اتفاق افتادهاند. تنها کاری که فیلم بایستی انجام دهد، پرده برداری از آن اتفاقات برای بیننده است. شاید وقوع حوادث در گذشته اشکال نباشد، بهشرطی که اکنون بهدرستی بیان شوند. نمونه فیلم کمنظیری که تقریبا تمام وقایع آن از طریق گفتگو برای بیننده تعریف میشود، فیلم “سگدونی” (سگهای انباری: Reservoir Dogs) ساخته تارانتینو است.
۶. دیالوگهای نابِجا
البته فیلم “بعد از رفتن” بههیچوجه در این کار موفق نیست، چرا که اتفاقات از طریق دیالوگهایی بسیار سطحی، غیرطبیعی و بیمعنا افشا میشوند. بگذارید مثالی بزنم. در فیلم “داستان فیلادلفیا” مردی که نامزد قهرمانِ زن فیلم است، به این صورت معرفی میشود: زن روی شلوار نامزدش خاک میریزد و شلوارش را کثیف میکند. مرد در جواب میگوید: “یک عمر کار کردم تا بتونم شلوار شیک و تمیز بپوشم اما حالا که توانسته ام …” و ما با همین یک جمله درمییابیم که مرد از خانوادهای متوسط آمده و با تلاش خود، ثروتی کسب نموده است. در حقیقت تمام شخصیتهای فیلم او را میشناسند و فقط بیننده است که از داستان او خبر ندارد. بنابراین او نمیتواند مستقیم گذشتهاش را توضیح دهد.
اما در فیلم بعد از رفتن اکثر گفتگوها (مانند بسیاری از آثار ایرانی) بهشکلی طراحی شدهاند که گویی ما را مخاطب قرار میدهند! یعنی اطلاعاتی را که دو طرف گفتگو میدانند، برای هم بازگو میکنند تا ما هم از آنها با خبر شویم.

۷. فقدان گرهگشایی قدمبهقدم
نکته دیگری که در این نوع فیلمها حائز اهمیت میباشد، این است که اطلاعات بایستی مرحلهبهمرحله کشف شوند. یعنی گرهگشایی از وقایعی که از مخاطب پنهان است، بایستی به مرور انجام شود. به این صورت که اتفاقاتی رخ دهد که سوالها، گرهها و معماهایی را در ذهن مخاطب بکارد، و سپس سرنخهایی را بهتدریج برای بیننده آشکار سازد. اینکه موضوعی را از ابتدای فیلم ندانیم، و در انتهای فیلم در یک جمله آن را برایمان تعریف کنند، نهتنها جذاب نیست، بلکه مسخره است.
۸. نبود کشمکش و دگرگونی
در درام به کشمکش و تغییر نیاز است، و حتی اگر این کشمکش و تغییر درونی باشد، بایستی انگیزه و دلیلی مشخص داشته باشد. شاید تنها بخشی از فیلم که کنشی بامعنا طبق انگیزهای مشخص رخ میدهد آن جایی است که آرش تصمیم میگیرد پس از سالها رانندگی نکردن (به خاطر تصادفی که کرده است) پشت فرمان بنشیند. میتوان گفت عامل این تغییر امید و شوقی است که با بازگشت همسرش در او ایجاد شده است.
در واقع ارزشی که در زندگی آرش بهواسطه حادثه رانندگی و از دست دادن همسر، بیارزش شده بود، با برگشت و به دست آوردن همسر، مجددا به ارزش تبدیل میشود. چنین دگرگونی میتوانست _ بر اثر اتفاقات و کشمکشهایی _ در بهبود رابطه با پدر نیز رخ بدهد.
۹. عدم معرفی شخصیت و ضعف در شخصیتپردازی
در درام شخصیتها با کنشها و دیالوگهایشان شناخته میشوند. در فیلم بعد از رفتن دیالوگها بسیار سطحی هستند و از وقایعی ساده پرده بر میدارند. از تصمیم برای کنش هم که خبری نیست. بنابراین ما با یک شخصیت ناشناخته طرف هستیم. در پایان هم که شخصیت بایستی تصمیم بگیرد که با همسرش زندگی کند یا نه، مبهم رها میشود و ما بهدرستی از تصمیم او با خبر نمیشویم. دیگر از این گنگتر نمی شود.
البته این موضوع که تصمیم آرش برای ادامه زندگی با همسرش و یا ترک او، در پایان فیلم مبهم رها میشود، بهتنهایی ضعف محسوب نشده و حتی میتواند نقطه قوت باشد. در واقع نویسنده تعمدا چنین پایان باز و مبهمی را طراحی کرده است. اما با توجه به اینکه شخصیت در طول فیلم درست به مخاطب معرفی نمیشود، این پایان باز فیلم را گنگتر میسازد.

نقطهقوتهای کارگردانی فیلم بعد از رفتن
حرکت دوار دوربین
با وجود ایرادات زیادی که در فیلمنامه به چشم میخورد، در کارگردانی، ایجاد حسوحال بصری و فرم تصویری، فیلم نکات مثبتی دارد. در صحنهای، دوربین از روی آرش در داخل حمام میچرخد (پن می شود)، و بدون اینکه کات بخورد، در امتداد حرکتش اتاق را نمایش میدهد و در ادامه حرکت دوارش برمیگردد، و آرش را میبینیم که روی صندلی خوابیده است. به این ترتیب، در چرخش ۳۶۰ درجه دوربین، گذشت زمان نمایش داده میشود، و بهنظر میآید که برای تغییر صحنه، دوربین خاموش نشده است.
سکانس سیرک و حالوهوای سورئال
در سکانس سیرک، دوربین پشتسر آرش حرکت میکند، و در نمایی سوبژکتیو به دایره وسط سیرک وارد میشود. طراحی صحنه، میزانسن، نورپردازی و دکوپاژ به درستی حال و هوایی سورئال ایجاد می کنند.
قافیه چو به تنگ آید…
بهنظر میرسد چنین نماهایی نه در راستای پیشبرد قصه، که صرفا برای خلق تصاویر و فضاهایی چشمنواز طراحی شدهاند. مثل اینکه شاعری برای جور شدن وزن و قافیه، و نه درجهت بیان منظورش، واژههایی را به کار بندد. ای کاش هنر کارگردان در خلق چنین صحنههایی، با قصه و روایتی قوی همراه میشد، و فیلمی باکیفیت خلق میکرد.
نظر مخاطبان
ضعفهای آشکار فیلمنامه موجب شکست فیلم در نظرسنجی ها شده، و بیبنیهگیاش از چشم مخاطب عام هم پنهان نمانده است. می توان نتیجه گرفت که در نگاه مخاطب نیز آنچه که از فیلم یک اثر جذاب میسازد، در وهله اول، فیلمنامه آن است.
پیشنهاد میکنیم لذت تماشای فیلم با دوستان را در سینمای شخصیتان عمیقتر و دلپذیرتر تجربه کنید. از شما دعوت میکنیم برای آشنایی با تجهیزات سینمای خانگی، ویدئوپروژکتورهای سینمایی و سیستمهای صوتی حرفهای از فروشگاه سینماروم از طریق این لینک بازدید نمایید.