مغزهای کوچک زنگزده بی شک یکی از آثار ماندگار و قابلتوجه سینمای ایران است. فیلمی به کارگردانی و نویسندگی هنرمند بااستعداد سینمای ایران هومن سیدی که نامزد سیزده جایزه و برنده چهار سیمرغ بلورین در جشنواره فیلم فجر شد. در این مقاله سعی داریم به بررسی این فیلم و تحلیل فیلمنامه قابلتوجه آن بپردازیم.
فیلمنامه مغزهای کوچک زنگزده سیمرغ بهترین فیلمنامه را در سی و ششمین دوره جشنواره فیلم فجر از آن خود ساخت. هومن سیدی در آن دوره از جشنواره برای ساخت این فیلم دو بار به روی سن رفت و پدیده جشنواره شد.
دوگانگی و تضاد قهرمان؛ نقطه قوت شخصیتپردازی
فیلم حول محور شخصیت شاهین میچرخد. شخصیتی که باظرافت طراحی شده و از پیچیدگیهای کافی برای خلق داستانی جذاب و غیرکلیشهای برخوردار است. از نظر مک کی در یک شخصیتپردازی قوی بایستی بین شخصیت حقیقی کاراکتر باشخصیت ظاهری او نوعی تضاد وجود داشته باشد تا شخصیت ژرفای کافی و قابلیت ظهور و بروز داشته باشد و البته تنها راه شناخت شخصیت حقیقی و درونی افراد، صرفنظر از آنچه میگویند یا مینمایانند، دیدن واکنش آنها در بحران است. نقش ساختار داستان این است که با فراهمآوردن فشارهای هرچه سختتر، شخصیتها را در دوراهیهای دشوارتر قرار دهد تا با تصمیمات و اعمال هرچه خطرناکتر، بهتدریج سرشت حقیقی خود را تا ناخودآگاه برملا سازند.
خلافکار بیعرضه، عصبی و وراج
هومن سیدی بهخوبی توانسته است این دوگانگی را در شخصیتش جای دهد. شاهین در ظاهر یک خلافکار بیعرضه و تا حدی کودن است که هیچ بویی از شفقت و مهربانی نبرده است. عصبی، وراج و بدبین است و وقتی نشئه میکند، بدتر هم میشود. او توقع دارد برادر بزرگترش شکور که آشپزخانه تولید شیشه دارد، امور مهمی را به او بسپارد.
در این میان، شکور از وی میخواهد پسربچهای را با چاقو بزند. اما او قادر به این کار نیست. در این صحنه درمییابیم که او از بیرحمی کافی که لازمه خلافکاری است، بویی نبرده است. اما شاهین اصرار دارد خودش را سنگدل و خشن نشان دهد. این اولین دوگانگی است که در شخصیت او آشکار میشود. در واقع به نظر میرسد که او بیعرضه است.
شفقت او در صحنه قتل خواهر توسط شهروز و بیعرضگیاش در صحنه هجوم پلیسها و فرار وی بهخوبی بروز مییابد. به نظر میرسد در بحرانهایی چون قتل خواهر و دستگیری شکور تمام وجوه شخصیتی شاهین عیان شده است.
مواجهه با واقعیت هولناک
اما بزرگترین تنش روحی زمانی برای شاهین اتفاق میافتد که از شکور میشنود که وی فرزند واقعی آن خانواده نیست. این خبر آشوبی را در روان شاهین به راه میاندازد که سبب میشود لایههای درونیتر و البته متضادی را از شخصیت او کشف کنیم. از میان لایههای شخصیتی که در حال فروپاشی است بارقههایی از ترحم، معرفت و جوانمردی ظاهر میشود.
معصومیت کودکانۀ یک قهرمان
در پس پوسته خشکیده روحِ مردی که حالا در تنهایی خویش غرق میشود، لطافت و حتی معصومیت ازدسترفته کودکی نمایان میگردد که سالهاست در میان بیرحمیها، خشونتها و رنجها شکسته و پنهان گشته است. بالهای سوخته این فرشته زمینی، انسان، از پس حجابهایی که کنار میرود، دیده میشود. در پس نقاب زمخت مردی قسیالقلب میتوان چشمان کودکی را دید که قلب کوچک کودکانهاش را سالهاست به فراموشی سپرده و سعی کرده ظاهر مردان جانورخوی را به خود بگیرد.
داستان در آخرین خطوطش بهخوبی شمایل مردی را به تصویر میکشد که خود سالهاست که شکسته است؛ اما در قامت یک منجی قهرمان ظاهر میشود و وظیفه کوچکش را در این جهانِ پر از فتنه و رنج به اتمام میرساند. برای اطفال بیخانمان کسوکار، برای دختر مردم برادر، برای کودک بیسرپرست پدر، و برای ناپدری سفاک خار چشم میشود. از میان مردان قدرتمند با بازوهای برآمده و سینههای ستبر، این ضعیفترین و سادهترینشان است که داستان را تمام میکند.
پایانبندی اثرگذار و بهیادماندنی
هومن سیدی بهخوبی از پس طراحی چنین سناریوی خوش قد و قامتی برآمده و با تبحر آن را بهگونهای به پایان میرساند که اثرگذار و بهیادماندنی باشد.
کودکی که شاهین به فرزندخواندگی میگیرد به اثر روح میبخشد و امید به آینده را در دل زنده میکند. گویی شاهین قصد دارد همه آنچه را که نداشته است به کودک ببخشد و هر آنچه جهان خشن و رقتآور از او دریغ نموده، برای کودکش فراهم آورد و اینگونه فیلم مغزهای کوچک زنگزده در پایانبندیاش از مردی بیدستوپا قهرمان میسازد. قهرمانی که به هیچکدام از قهرمانهای مرسوم سینما شباهتی ندارد. قهرمانی که در جهان پیرامونش تغییر ایجاد میکند، اما برخلاف فیلمهای سطحی شعارزده یا ابرقهرمانی کاملاً باورپذیر است.
جمعبندی
داستان فیلم مغزهای کوچک زنگزده با ریتم خوب و روان روایت شده و اطلاعات بهخوبی و از طریق دیالوگهای درست و دقیق به مخاطب منتقل میشود. ایده بهخوبی بسط یافته و شخصیتپردازی درست صورتگرفته است. قدرت سناریو در اثرگذاری بر مخاطب و همراهکردن احساسات او قابلتوجه است و از همه مهمتر اینکه گرهگشایی و پایان داستان ستودنی است. اتفاقی که در سینمای ایران کمتر رخ میدهد.