سریال «زخم کاری» به کارگردانی محمدحسین مهدویان یکی از آثار پرمخاطب و جنجالی در پلتفرم فیلیمو بود. فصل اول این سریال با اقتباس از رمان «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینیزاد و الهام از اثر ماندگار شکسپیر «مکبث» ساخته شد. زخم کاری به دلیل فضای دراماتیک پرتنش، شخصیتهای پیچیده، روایت محکم و حضور بازیگرانی نامآشنا، در ابتدا توانست مخاطبان زیادی را جذب کند. در این مقاله به بررسی دقیقتر سه فصل این سریال خواهیم پرداخت.
فیلم در مقابل سریال
وقتی اولین قسمتها از اولین فصلِ سریال زخم کاری در پلتفرم فیلیمو عرضه شد، مثل خیلی از مردم، مشتاق تماشای قسمتهای جدید سریالی بودم که کارگردان فیلم بینظیر ردِخون (ماجرای نیمروز ۲) آن را ساخته بود. هر چند از همان ابتدا متوجه شدم که قرار نیست با اثری در حد و اندازه رد خون سروکار داشته باشم، اما میتوانستم خودم را اینگونه متقاعد کنم که بالاخره هیچگاه یک سریال از نظر ریتم و تدوین و خط سیر پلانها و سکانسها با یک فیلم سینمایی قابلقیاس نیست.
مقایسه زخم کاری با فیلم «رد خون»
محمدحسین مهدویان پیشتر با ساخت فیلمهایی همچون «رد خون» نشان داده بود که توانایی بالایی در کارگردانی صحنههای اکشن و خلق فضاهای واقعگرایانه دارد. به عنوان مثال، در «رد خون»، صحنه موتورسواری محسن کیایی در میان انبوهی از ماشینهای قدیمی بهقدری واقعی و نفسگیر اجرا شده بود که تماشاگر به شدت تحت تأثیر قرار میگرفت.
اما در «زخم کاری»، بهخصوص در فصل سوم، شاهد اشتباهاتی در کارگردانی و اجرای صحنهها هستیم. بهعنوان مثال، در یکی از صحنههای فلشبک که به کودکیِ سیما مربوط است و احتمالاً در اواخر دهه هشتاد رخ میدهد، خودروهایی مربوط به دهه نود با پلاکهای لیزریِ اوایل دهه هشتاد مشاهده میشود. چنین اشتباهاتی در دقت زمانی و جزئیات تصویری، بهشدت از کیفیت بصری و باورپذیری سریال میکاهد.
البته ضعف و مشکل سریال فراتر از چنین خطاهایی در کارگردانی آن است. آنچه که بیشترین ضربه را به فصل دوم و سوم سریال میزند ضعف فیلمنامه است که به برخی از آنها در این مقاله اشاره خواهد شد.
تفاوت فیلم سینمایی قوی و سریال
یک فیلم سینمایی قوی همچون عطری مرغوب و عصارهای جادویی از صدها گل دستچین، و افشره آن بادقت خاص استخراج شده است. در مدت نود تا ۱۲۰ دقیقه زمان یک فیلم سینمایی، همه آنچه بایستی گفته شود و هر حسی که باید منتقل گردد، با نظمی دقیق روایت میشود. در سینما نویسندهها بارها فیلمنامه را ویرایش میکنند و به اثری خوشریتم و منسجم دست مییابند. اما در سریال مسئله چیز دیگری است و برای روایت محدودیتی وجود ندارد. به همین دلیل است که یک فیلم خوب همچون ارکستر سمفونی هماهنگ و دقیق میماند که همه چیزِ آن بایستی سر جای خودش باشد. البته در سریالهای پرچمدار نیز این دقت وجود دارد.
فصل اول: ترکیب درام و اکشن
فصل اول «زخم کاری» با معرفی شخصیتهای مالک و سمیرا که زوجی جاهطلب هستند، داستانی پر از تنش و دلهره را به تصویر میکشد. این دو شخصیت، که کاملاً تحت تأثیر میل به قدرت و ثروت قرار دارند، در طول داستان به رفتارهایی خشونتآمیز و پرخاشگرانه روی میآورند که سرشار از احساسات متضاد و پیچیدگیهای روانی است.
آنها زوجی حریص با رفتارهایی سرشار از عقدههای روانی بودند که گاه از حالت نرمال نیز خارج میشدند. توهم، اضطراب شدید و حملات شدید عصبی از جمله خصوصیات این دو کاراکتر بود که امکان ایجاد موقعیتهایی دراماتیک را فراهم میکرد.
یکی از نقاط قوت مهم در فصل اول «زخم کاری»، شخصیتپردازی قوی و دقیق بود. مالک و سمیرا بهعنوان شخصیتهای محوری داستان، همواره بیننده را درگیر تناقضات روانی و چالشهای درونی خود میکردند. رفتارهای تند و ناگهانی این دو شخصیت، باعث میشد که داستان از ریتم نیفتد و همیشه به نوعی کشمکش و هیجان در سریال وجود داشته باشد. این کشمکشها نه تنها درونی بودند، بلکه به سطح اجتماعی و خانوادگی نیز کشیده میشدند.
فصل دوم و سوم: افول و سقوط داستان
پس از پایان فصل اول و در فصل دوم و سوم سریال که با اقتباس از تراژدی ماندگار هملت و شاه لیر و ریچارد سوم نگاشته شده است، داستان بهتدریج از جذابیتهای ابتدایی خود فاصله گرفت و حفرهها و زخمهایی کاری سر باز کرد که موجب افول اثر شد.
در این دو فصل، گاه انگیزه شخصیتها برای کارهایی که میکردند مشخص نبود. مثلاً نمیدانیم که چرا کیمیا اصرار داشت تا باوجود تحقیرهای سمیرا، به او و پسرش کمک کند. در فصل سوم، او با جدیت از مالک و سمیرا حمایت میکند و در صحنهای وقتی مالک از او میخواهد که به کارشان کاری نداشته باشد، به طور ناگهانی قید همه چیز را میزند و از مالک و سمیرا میخواهد که دفترش را ترک کنند. به نظر میرسد وقتی کار مهدویان با کاراکتر او تمام شده است، خیلی راحت، انگیزه وی را برای کمککردن میگیرد و او را کنار میگذارد.
انگیزه سیما هم مشخص نیست. سمیرا که به واسطه سیما و طلوعی درمییابد که مالک قصد جانش را داشته است، به سراغ مالک میرود. آن وقت سیما از اینکه این دو نفر در محل اقامت مالک تنها هستند ناراحت میشود. اما بلافاصله به سراغ سمیرا میرود و بهدروغ به او میگوید که مالک دوستش دارد! در چند سکانس متوالی، بدون اینکه عامل بیرونی واقع شود و حادثه محرکی به وقوع بپیوندد، انگیزه، و بهتبع آن کنشِ سیما تغییر میکند. درحالیکه برای تغییر کنشها و انگیزهها، درام به عامل محرک نیاز دارد.
مثال دیگر ماجرای قتل اسپات است. انگیزه سیما برای کشتن اسپات چیست؟ سیما بهایندلیل که اسپات یک سری مدرک را به او نداد، قصد کشتنش را نمود؟ اصلاً آیا کاراکتر سیما توان آدمکشی داشت؟ آیا سیما بهخاطر مالک این کار را کرد؟! اینها سؤالاتی است که بهراحتی نمیتوان پاسخ داد.
مشکل دیگر فیلمنامه؛ گرهافکنی
اتفاقات و حوادث در سریال بهگونهای رقم میخورند که احساس میشود توسط نویسنده چیده شدهاند. در واقع بهجای اینکه نویسنده با خلق مجموعهای از حوادث، بهمرور گرههایی را ایجاد کند که در آینده سبب ایجاد کشمکش و کنش شوند، در ابتدای هر قسمت، اطلاعاتی از وقایع گذشته را فاش میسازد و بهراحتی، و با کمک آن اتفاق، یک داستان و ماجرا خلق میکند. ناگهان یک شخصیت مثل خواهرزاده شفاعت (اسپات) یا برادر طلوعی را همچون یک مربی فوتبال از نیمکت ذخیره وارد زمین بازی میکند.
نقطه قوت
البته نقطه قوت سریال در جذابیتی است که لحن روایتگریاش دارد. سریال از فرم قدرتمندی برخوردار بوده و لحظات و حوادثش بهخوبی پرداخت شده است.
به عبارت دقیقتر، نقطه قوت سریال قدرت کارگردانِ آن در ایجاد احساسات، امیال و هیجاناتی نظیر غم، خشم، کینه، جاهطلبی و… و سمپاد کردن مخاطب خویش با این عواطف است که سبب میشود کشش کافی را داشته باشد.
به عنوان مثال میتوان به لحظه مرگ شفاعت، فوت دخترش و یا سکانس بازگشت مالک اشاره کرد.
نقش زنان در زخم کاری
یکی از موضوعات بحثبرانگیز در سریال «زخم کاری»، نحوه به تصویر کشیدن زنان است. شخصیتهای زن این سریال، اغلب بهعنوان موجوداتی ضعیف و وابسته به مردان نشان داده میشوند. آنها موجوداتی حقیرند که گاه در رقابتی چندگانه برای رسیدن به یک مرد (مثل مالک) ذلتها را تحمل میکنند و دست از رقابت نمیکشند. حتی سمیرا که در ابتدا بهعنوان شخصیتی قدرتمند و جاهطلب معرفی شده بود، در انتهای داستان به موجودی حقیر و شکستخورده تبدیل میشود که حتی پس از طرد شدنهای مکرر توسط مالک، همچنان برای جلب توجه او تلاش میکند.
این نمایش از زنان که بهنوعی تصویر کلیشهای از زنهای وابسته و ضعیف را تقویت میکند، انتقادات زیادی را از سوی مخاطبان و منتقدان به دنبال داشته است. صحنه سیلی خوردن سمیرا در انتهای سریال و تلاشهای مذبوحانهاش برای بازگرداندن مالک، به نوعی اوج این حقارت را به تصویر میکشد.